ماه نخشب

طنز و شعر

ماه نخشب

طنز و شعر

چهار روز دیگه

چهار روز دیگه مونده

خاک بر سری


گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی


بی شرف نقش تو را بی شورت در حمام کشید


سومی کو ؟؟


یادش بخیر ..زمون ما که مثل حالا کامپیوتر و بازیهای رایانه ای و تبلت و اینچیزا که نبود ..بازی ما تو


چند چیز خلاصه میشد


یا اینکه تیله بازی میکردیم که به خاطر یک مسئله که نیاز به گفتنش نیست بین فامیل بخصوص فامیل

مادریمو پسر خاله هام معروف بودم به منصور تیله باز 359421_LaieA_048.gifو هنوز که هنوزه پسر خاله ام گاهی بهم

میگه جناب آقای منصور تیله باز شکلک های شباهنگShabahang..یا اینکه هفت سنگ بازی میکردیم285621_Laie_31.gif یا لاستیک موتور بر

میداشتیم و تو کوچه پس کوچه های باغ های شهرمون پای پیاده چوب میزدیم بهش و میرفتیم تا کیلومترها

دور میزدیم و برمیگشتیم و اما مورد بعدی که این تصویر منو به یادش انداخت این بود که وقتی یه کامیون

پلاستیکی که شیش چرخ داشت میخریدم دو تا لاستیک ته اون رو با جای اونها  جدا میکردیم و به تخته

میزدیم و با میخ میزدیم به کامیونه و به اصطلاح تریلر درست میکردیم و حدود 70 متر پایینتر خونه مادریمون

یه آب انبار بود اونجا اسمش بندر بود میرفتیم بار میزدیم و میومدیم1319_sportcar3.gif و بین راه مثلا کافه

میایستادیم و چیزی میخوردیم و میومدیم ..یه عملیات بهاری هم داشتیم مخصوص اواخر بهار تقریبا با رمز

سبز و زرد و سرخ .حالا چی بود ؟ سه تا باغ کنار هم بود یکیش زردآلو داشت که زودتر میرسید بهش

میگیم ما اینجا پیشه ..یکیش گیلاس داشتکه میشد سرخ و رنگ سبز هم  . هم گوجه سبز پیوندی به

درخت بادوم که خیلی درشت میشد ..خدا خیرشون بده که فکر ماها بودن ..حالا یه داستان جالبش این

بود که یکبار با دوستم رفتیم زردالو بخوریم درباغ باز بود ما هم دقت نکردیم به این موضوع و از هول

زردالو دویدیم تو باغ و تا پا گذاشتم که برم بالای درخت دیدیم یکی یهو گفت خاک تو سرم کی هستین

شما چادر سرم نیست نگو خانم صاحب باغ بود که داشت علف میچیند و ما از هول زردالو اصلا ندیده

بودیمش و از کنارش رد شده بودیم. خلاصه از درخت رفتیم بالا و اونور پریدیم تو کوچه (کنار دیوار

کوچه بود درختش ) و الفرار ..بعدش کلی پشت کوچه به این کار خودمون میخندیدیم .

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

خب اینا رو گفتم چون تخته عقب این موتور منو برد به زمان کودکیم اما این تصویر .ایشون احتمالا از

ملت همیشه در صحنه هستن که به لطف یارانه مرحمتی دولت متل اون یارو که تلویزون نشون میداد

میگفت باهاش گاو خریده (دور از جون همه بانوان محترم )رفته باهاش دوتا دیگه زن هم گرفته و

الانم بعد از گرفتن یارانه خرم و خندان در حال برگشت به خونه یا رفتن به مهمونی هستن منتهی زن

سومی رو متل اینکه یه جایی جاش گذاشتن یا از ترک موتور افتاده و اون دوتا هم با یک نگاه مرموزانه

حاکی از تعجب یا خوشحالی زیرکانه دارن به جای خالیش نگاه میکنن ..حاج آقا هم که در تفکرات

خویش غرق و احتمالا تو فکر این هستن که تخته عقب موتور جا واسه نفر چهارم هم هست که اضافه

کنند ..



درود بر همگی

چنین شد گردش چرخ نیلوفری


که بلاگفا زد به ما تو سری


.وبلاگم خراب شد ..خراب نه ها  ولی خب کمی شد چشمون زدن نه ..این آلوئه ورا چشمون زد ..


چشتون درآد


بله دوستان تقدیر چنین شد که منم بیام بلاگ اسکای تا چش هلبز و ایادی استکبار جهانی در بیاد و


در اینجا با قدرت ادامه بدم

چهار دست


تصویر رو خوب ببینید دوستان ..دیدید؟ خب به من چه ؟والاع


بعضی ها تو خونه خیلی زحمت میکشن و ما مردها بخدا شرمنده شون میشیم ..من همیشه به عیالات

متحده گفتم که اون دنیا من از جدت خجالت میکشم  که اینهمه زحمت میکشی تو خونه و اجازه بده چند

تا کمک دست برات بیارم نمیدونم چرا قبول نمیکنه ..اصلا خوبی به شما خانمها نیومده .البته اون

که میدونم چرا قبول نمیکنه چون من بدبخت باید تو خونه هر وقت هستم غذا درست کنم و ظرف بشورم

و نماد کامل و زیبایی از یک زن ذلیل به تمام معنی هستم ..چکار کنم حوصله غر زدناش رو ندارم دیگه خب

..من که بهش میگم اره برقی ...میگم صبح که روشن میشی تا شب که بنزینت تموم بشه یه ریز داری راه

میری و غر میزنی .یادش بخیر یکی از رفقا و همکاران بازنشسته که الان حدود شصت سال داره اوایل

ازدباج بهم گفت همیشه دم دستت یکی لیوان یا بشقاب بدرد نخور باشه که اگر ایجاب کرد بزنی زمین و

کولی بازی در بیاری طرف حساب کار خودش بکنه ولی حیف که من این حرف شنیدن از بزرگتر رو که

میگن ادب هست رو رعایت نکردم ..به هر حال حکایت این روزهای من شده حکایت این عکس بالا ..کاری

ندارما ولی خب بیکارم نیستم .اینه که وقت نکردم وبلاگ درست کنم (حالا مهران باید درست میکردا )

الانم این وبلاگ برام ده تومن آب خورد ..نامرد همش تیغ میزنه و این بود که چند روزی نیومدم و انشا الله

برای رو کم کنی بعضی ها که خودشون از الان که چوب رو برداشتم دمشون رو میزارن رو کولشون و وب

منحط و منحوسشون رو تعطیل میکنن از هفته آینده با تمام قوا برلشکر این دشمن بعثی کافر هجوم خواهم

برد و بدونه که ما مثل شاه وابسته نیستیییییم.اینو از من بپرسین تا بهتون بگم .

و من الله توقیف ..دفتر ایت الله کلاغی دوم مهرماه نود و چهار